داستان ایرانی
چای و دوستی
- توضیحات
- دسته: داستان ایرانی
- منتشر شده در 27 بهمن 1390
- نوشته شده توسط Administrator
- بازدید: 4124
دوستی با بعضی آدمها مثل نوشیدن چای سر گل لاهیجان است باید نرم دم بکشد، باید انتظارش را بکشی، باید برای عطر و رنگش منتظر بمانی، باید صبر کنی، آرام باشی و مقدماتش را فراهم کنی، باید آن را بریزی در یک استکان کوچک کمر باریک، خوب نگاهش کنی، عطر ملایمش را احساس کنی و آهسته، جرعه جرعه بنوشیاش و زندگی کنی.
داستانهای تهران 9 - دیــدار ازکــارخانــه رویــا ســازی
- توضیحات
- دسته: داستان ایرانی
- منتشر شده در 14 بهمن 1390
- نوشته شده توسط Administrator
- بازدید: 4252
هوا روشن شدهبود که اتوبوس گردشگران از جادۀ خراسان به طرف ورامین پیچید. مثل همیشه حمید و سینا کنار هم نشسته بودند، اما جای ستاره در کنار پدر خالی بود. ستاره سرماخورده و در خانه ماندهبود تا استراحت کند.
داستانهای تهران 8 - میدانی که روزگاری بسیار زیبا بود!
- توضیحات
- دسته: داستان ایرانی
- منتشر شده در 07 بهمن 1390
- نوشته شده توسط Administrator
- بازدید: 4666
ستاره از اتاق خودش بیرون آمد و گفت: «چرا میگویند میدان توپخانه.» مادر گفت: «درست نمیدانم، از پدر بپرس. حتماً یک زمانی توپها را آنجا نگهداری میکردهاند ولی الان که از توپ و تانک در میدان خبری نیست.» پدر گفت: «میدان توپخانه سرگذشت جالبی دارد.»
مادر مهربان
- توضیحات
- دسته: داستان ایرانی
- منتشر شده در 16 دی 1390
- نوشته شده توسط Administrator
- بازدید: 3897
ساعت سه بعداز نیمه شب بود که صدای تلفن پســـر را از خواب بیدار کـــرد. پشت خط، مادرش بـــود. پسر با عصبانیت گفت: چرا این وقت شب مرا از خواب بیدار کردی؟
سپاسگزاری وشکر نعمت - حکایتی از کشکول شیخ بهایی
- توضیحات
- دسته: داستان ایرانی
- منتشر شده در 16 دی 1390
- نوشته شده توسط Administrator
- بازدید: 5533
مرد زاهد روزها روزه داشت وشب که چادر سیاه خــود را پهــن میکـرد، از جای نامعلومی یک نان برایش میرسید. مرد زاهد با نیمی ازآن افطار می کرد و نیمه ی دیگرنان رابرای سحر می گذاشت. روزگاری دراز چنین بود و زاهد از آن غار و از آن کوه پایین نمیآمد.
چه نقاشی قشنگی!
- توضیحات
- دسته: داستان ایرانی
- منتشر شده در 16 دی 1390
- نوشته شده توسط Administrator
- بازدید: 4843
مداد قرمز گفت: «من همــۀ گل ها را رنگ می کنم!»مداد زرد عصبانی شد و گفت: «نه ! من از همۀ مدادها خوشرنگ ترم . همۀ گل ها را من رنگ می کنم! »