داستان ایرانی
داستانهای تهران 2 - چهار گنبد و دو گلدسته
- توضیحات
- دسته: داستان ایرانی
- منتشر شده در 01 مهر 1390
- نوشته شده توسط Administrator
- بازدید: 4312
حمید عکسها را توی آلبوم کوچکی گذاشت. عکسی را که چند روز پیش گرفته بود به عمویش نشان داد و گفت: «عموجان! وقتی من از اصفهان به تهران میآمدم، سمت راست جاده چهار گنبد و دو گلدسته زیبا دیدم.»
داستانهای تهران - تهران قدیم 1
- توضیحات
- دسته: داستان ایرانی
- منتشر شده در 04 شهریور 1390
- نوشته شده توسط Administrator
- بازدید: 7364
وقتی ستاره از پدرش شنید که قرار است پسر عمویش حمید به تهران بیاید، خیلی خوشحال شد.
مثل دست پخت مادرم
- توضیحات
- دسته: داستان ایرانی
- منتشر شده در 31 تیر 1390
- نوشته شده توسط Administrator
- بازدید: 6339
فصل بهار بود و باران شدیدی میبارید. پرندهای خیس آب، روی نردۀ خانه نشست و خودش را تکان داد. آب از سر و بال و بدنش به اطراف پخش شد. اما همین که مرا دید فوری ترسید و کمی عقبتر پرید و نشست. باران شدید بود و او نمیتوانست پرواز کند
دنبال بازی
- توضیحات
- دسته: داستان ایرانی
- منتشر شده در 31 تیر 1390
- نوشته شده توسط Administrator
- بازدید: 4178
بچه دیو تو کوچه نشسته بود و زارزار گریه میکرد. اشکهاش سوسک میشدند و تالاپ تالاپ میافتادند زمین. بچه دیو سه ساعت و سیزده دقیقه و سی و سه ثانیه گریه کرد. سوسکها اول رسیدند به زانوهاش. بعد رسیدند به شکم قلنبهاش. بعد رسیدند به گردنش. بعد هم از سرش گذشتند.
تک درخت و الاغ
- توضیحات
- دسته: داستان ایرانی
- منتشر شده در 03 تیر 1390
- نوشته شده توسط Administrator
- بازدید: 6248
یاد کوچه باغهای قدیم به خیر. صدای غار غار کلاغها فضای باغ را پر میکرد. روی شاخههای درخت گردو، کلاغها بپر بپر میکردند و نوک میزدند.
بوی مادربزرگ
- توضیحات
- دسته: داستان ایرانی
- منتشر شده در 03 تیر 1390
- نوشته شده توسط Administrator
- بازدید: 6037
میخواهد نماز بخواند، با عصای قهوهای رنگ و چادرسفیدی، که همرنگ موهایش است و مهری که جلوی اوست، با اللهاکبر نمازش را شروع میکند، اما هنوز نشسته بود...