داستان ایرانی
درخت غرغرو
- توضیحات
- دسته: داستان ایرانی
- منتشر شده در 03 تیر 1390
- نوشته شده توسط Administrator
- بازدید: 6508
یک درخت پیر بود، تا دلت بخواهد غرغرو. همش غر میزد. حوصله هیچ کس را هم نداشت. واسه همین تک و تنها مانده بود.
داستانهای كهن ایرانی - وامق و عذرا
- توضیحات
- دسته: داستان ایرانی
- منتشر شده در 20 خرداد 1390
- نوشته شده توسط مجتبی عالیخانی
- بازدید: 17627
در زمانهای قدیم فلقراط پسر اقوس بر جزیره كوچك شامس حكومت می كرد. این پادشاه فرمانروایی خودكامه و ستمگر بود، اما به آباد كردن سرزمین خود شوق بسیار داشت. او در آن جا بتی بر پا كرد كه یونانیان او را مظهر ازدواج و نماینده زنان می شمردند.
سرگذشت یک کفش
- توضیحات
- دسته: داستان ایرانی
- منتشر شده در 20 خرداد 1390
- نوشته شده توسط مهدی شمسایی
- بازدید: 80984
به نقل از اطلاعات:
به خودم كه اومدم دیدم توی دستهای وحیدم و اسیر نگاهش هستم .سریع من رو پاش كرد و رفت توی حیاط داد?زد: پس كی میریم مهمونی؟ ای بابا دیر میشهها؛ عید بود من هم جزو لباسها و دیگر چیزهای نو و جدید عید برای وحید بودم. وحید من را همه جا میبرد و پز میداد كه قشنگترین كفشهای دنیا را دارم. آن همیشه با یك دستمال من را تمیز میكرد و میگذاشت قسمتی از حیاط كه سایه بود. احساس میكردم خوشبختترین كفش دنیا هستم و همیشه در راحتی بودم.آن طرف حیاط یك جفت كفش پاره پوره وجود داشت كه وحید بعضی اوقات آنهارا میپوشید نمیدانستم چرا آن كفشها این ریختی هستند.
داستان لبخند مادر
- توضیحات
- دسته: داستان ایرانی
- منتشر شده در 06 خرداد 1390
- نوشته شده توسط Administrator
- بازدید: 7414
صبح یک روز سرد، مینا از پنجره مشغول تماشای حیاط بود که جوجه گنجشکی را دید که بیحال لب پنجره افتاده بود. آن را به داخل اتاق آورد و بعد از این که پرهای خیسش را خشک کرد ،به او کمی آب و دانه داد تا کمکم حال جوجه گنجشک بهتر شد.
بازآفرینی حکایتهای سعدی 2 - آهسته و پیوسته
- توضیحات
- دسته: داستان ایرانی
- منتشر شده در 30 ارديبهشت 1390
- نوشته شده توسط Administrator
- بازدید: 11752
بود و بود و بود. در شهری کوچک، در حاشیه ی کویر، جوانی زندگی میکرد به نام خسرو که بسیار تیزرو و چالاک بود. او پاهایی قوی و نیرومند داشت. در دویدن کسی به گرد او نمیرسید. به همین خاطر خیلی به خودش میبالید و مغرور بود.
میمون بازیگوش
- توضیحات
- دسته: داستان ایرانی
- منتشر شده در 30 ارديبهشت 1390
- نوشته شده توسط Administrator
- بازدید: 5792
روزی روزگاری در یک جنگل زیبا حیوانات زیادی زندگی میکردند. در بین این حیوانات بچّه میمونی هم زندگی میکرد.