جمعه, 14ام تیر

شما اینجا هستید: رویه نخست زبان و ادب فارسی داستان ایرانی

داستان ایرانی

سایه‌ی مغول - صادق هدایت

داستان سایه مغول از مجموعه‌ای که توسط نشر جامه دران در سال 1383 به چاپ رسیده انتخاب شده است . متأسفانه دسترسی به متن اصیل این داستان برای نگارنده میسر نشد. گویا تفاوتهای ناچیزی در این متن با نوشته اصلی صادق هدایت وجود دارد.

داستان شیخ صنعان (2)

آری، در پردة چرخ، بازی‌های پنهان بسی است و هیچ آفریده از فرجام کار آگاه نیست. بسا که در یک دم، آلوده‌ای تبه‌کار به مؤمنی پرهیزکار بدل گردد و در یک لحظه زاهدی پاکدامان و متقی به فاجری بی‌ایمان مبدّل شود، کار به عنایت است نه مجاهدت اگر آن مهربان بخشنده آنی پرتو عنایت و توفیق خود را از بنده‌ای باز گیرد اگر ملک باشد نامه کردارش سیاه است و روزگارش تباه.

داستان شیخ صنعان (1)

قضا را شبی چند در خواب بدید که از جوار حرم دور افتاده و در رومش مقام آمده و بتی را بر دوام سجده می‌برد.چون در واقعه این حال بدید، سخت غمگین گشت و با حسرت و دریغ گفت: وااسفا که یوسف توفیق به چاه ادبار در افتاد و مرا عقبه‌ای سخت فرا روی آمد. ندانم که از این دام ابتلا چگونه برآیم یا جان در سراین کار کنم. جان را محلی نیست، اگر ایمانم در امان ماند و جانم تیرگی و شقاوت کفر نپذیرد. آنگاه با درد و سوزی جانکاه گفت: این آزمون تنها مرا نیست و هر راهروی را چنین عقبه‌ای دشوار پیش آید.

در همین زمینه