داستان ایرانی
داستان کوتاه - بینا یا نابینا
- توضیحات
- دسته: داستان ایرانی
- منتشر شده در 22 ارديبهشت 1390
- نوشته شده توسط Administrator
- بازدید: 5590
روزی روزگاری دخترک نابینایی بود که از نابینا بودن خود ابراز تنفر میکرد. همچنین او به علت این معلولیت، از دیگران نیز متنفر شده بود. دخترک فقط به نامزد خود علاقه داشت و از خدا میخواست که به زودی ازدواج آنها سر بگیرد.
سه پادشاه قبل از پادشاهی
- توضیحات
- دسته: داستان ایرانی
- منتشر شده در 02 ارديبهشت 1390
- نوشته شده توسط Administrator
- بازدید: 5734
بود و بود و بود، یکی بود یکی نبود. پادشاهی بود که سه پسر داشت به نام های کمال و جمال و جلال. کمال و جمال از همسر اولش بودند و جلال از همسر دوم.
تخمۀ تنبلی
- توضیحات
- دسته: داستان ایرانی
- منتشر شده در 10 فروردين 1390
- نوشته شده توسط Administrator
- بازدید: 4917
اون روز دختر بر خلاف همیشه رفت که از خواروبار فروشی تنقّلات بخره. توی انبوه پفک و کیک و چیپس و . . . نگاهش به یه بستۀ جدید افتاد و ثابت موند . برداشت و نگاه کرد.
روزی که مادربزرگ مریض شد!
- توضیحات
- دسته: داستان ایرانی
- منتشر شده در 12 اسفند 1389
- نوشته شده توسط Administrator
- بازدید: 6373
بنفشه چشمانش را مالید و باز کرد. سرش را از روی بالش بلند کرد و پنجره را نگاه کرد. هوا تاریک بود. به ساعتی که روی میزش بود نگاه کرد. ساعت بیست دقیقه به هفت را نشان میداد، اما او هر روز شش و نیم که از خواب بلند می شد، هوا روشنتر از امروز بود.
یک ذره احساس
- توضیحات
- دسته: داستان ایرانی
- منتشر شده در 12 اسفند 1389
- نوشته شده توسط Administrator
- بازدید: 4417
درخت فایده ی زیـــادی دارد، فـــایده ی اولش درست کردن اکسیژن است ، فایده ی دومش جلوگیری ازفرسایش خاک است، فایده ی سومش فراهم آوردن مکان وغذا برای جانوران است،
خواب درخت
- توضیحات
- دسته: داستان ایرانی
- منتشر شده در 12 اسفند 1389
- نوشته شده توسط Administrator
- بازدید: 4576
درخت به آسمان نگاه کرد و آه کشید. خورشید هم از توی آسمان به او نگاه کرد و آه کشید.درخت با خودش گفت: «عجب نگین زیبایی! چه خوب میشد، گردنبند من میشد من با آن زیباتر میشدم.»