داستان ایرانی
تهدید سرگروهبان - احمد عربلو
- توضیحات
- دسته: داستان ایرانی
- منتشر شده در 18 تیر 1391
- نوشته شده توسط Administrator
- بازدید: 4524
سرگروهبان به گونه ای زجرآور، سخت گیر و مقرراتی بود. دربدر به دنبال بهانه می گشت، تا سر سربازها فریاد بزند و آنها را تهدید كند. قیافه ای خشن و درهم داشت. دائماً داد می زد و فحش می داد و تهدید می كرد.
طاهری - پرویز دوایی
- توضیحات
- دسته: داستان ایرانی
- منتشر شده در 18 تیر 1391
- نوشته شده توسط Administrator
- بازدید: 4563
آدم توی آرایشگاه آقای طاهری حوصلهاش سر میرفت. باید دو ساعتی مینشستی تا نوبتت میرسید. آقای طاهری بچهها را زود راه میانداخت ولی برای مشتریهای رودرواسیدار بیشتر طول میداد. یک دفعه شنیدم میگفت هر قدر آدم پشت کله مشتری بیشتر صدای قیچی رو در بیاره، مشتری راحتتر دستش توی جیبش میره.
عید دیدنی - محسن سلیمانی
- توضیحات
- دسته: داستان ایرانی
- منتشر شده در 18 تیر 1391
- نوشته شده توسط Administrator
- بازدید: 4477
مامان گفت : «خوب من چه میدانستم این همه کوچه و خیابانِ اندیشه داریم. وگرنه درست میپرسیدم.»
عکاس - بهرام صادقی
- توضیحات
- دسته: داستان ایرانی
- منتشر شده در 18 تیر 1391
- نوشته شده توسط Administrator
- بازدید: 4436
یک چیز نامرئی هست مثل دست، که نمیبینمش اما احساسش میکنم و ادراکش میکنم. مرا هل میدهد این طرف و آن طرف...
اسب - رضا بابا مقدم
- توضیحات
- دسته: داستان ایرانی
- منتشر شده در 18 تیر 1391
- نوشته شده توسط Administrator
- بازدید: 4814
آشنایی و دوستی من و او را باید نتیجه یک تصادف دانست. اگر آن روز معلم مرا در کلاس در جای دیگری نشانده بود، ممکن بود من با دیگری دوست شوم. روزی که همراه ناظم دبیرستان به معلم کلاس اول معرفی شدم، در نیمکت جلو یک جای خالی بود و معلم مرا آنجا نشاند. او هم آنجا سمت چپ من نشسته بود. پسر بچهای بود با رنگی پریده، دندانهایی درشت و سفید و صورتی استخوانی و کمی بلند، با پوستی صاف و کمی تیره و چشمانی که در گودی آنها نگاهی افسرده و شرمگین داشت.
نون تافتون - اکبر خلیلی
- توضیحات
- دسته: داستان ایرانی
- منتشر شده در 18 تیر 1391
- نوشته شده توسط Administrator
- بازدید: 4921
خیلی دوست داشتم که اسم هر دوی ما را در امین آباد بنویسند، دائی عباس می گفت: اینجا جای خوبیه، شماها میتونید به راحتی بازی کنید و توی چمنهای حیاط امین آباد بگردید.