پنج شنبه, 09ام فروردين

شما اینجا هستید: رویه نخست زبان و ادب فارسی زبان پژوهی واژگان فارسی درفرهنگ نامه عثمانی - فرانسه

زبان پژوهی

واژگان فارسی درفرهنگ نامه عثمانی - فرانسه

برگرفته از تارنمای آذرپادگان

در این شماره، تعدادی از واژگان فارسی رایج در زبان ترکی عثمانی معرفی شده که با اندوه باید گفت در ایران به فراموشی سپرده شده‎اند. شایان توجه است که شماری از این واژگان هنوز هم در زبان ترکی عثمانی کاربرد دارد.
خواننده‎ گرامی باید توجه داشته باشند ادعای تاثیر‎پذیری ژرف زبان عثمانی از زبان فارسی نه از سوی یک ایرانی، بلکه بوسیلهٌ‏ی تهیه‎کنندۀ فرانسوی واژه‎نامه عثمانی ـ فرانسه مطرح شده است.
واژه‎نامۀ عثمانی به فرانسه (Tunr From cais)، در سال 1873 منتشر گردید. در پیش گفتار این اثر ارزنده آمده است:
« ... دست نویس اولیۀ فرهنگ عثمانی ـ فرانسه، کار «گی‎فر» است که منشی و مترجم شاه‎پشین (لویی شانزدهم) فرانسه در زبان‎های شرقی بود. در سال 1811 که دولت فرانسه، ـ همسایه ایالات تحت فرمان عثمانی بود، دستگاه حکومتی ناپلئون نیاز شدید به یک فرهنگ عثمانی ـ فرانسه احساس می‎کرد. به ویژه، وزیر امور خارجه وقت دولت فرانسه، علاقۀ ویژه‎ای به انتشار این فرهنگ، از خود نشان می‎داد.
زبان ترکی در اصل خیلی ساده و فقیر بوده است. اما به تدریج با استفاده از منابع ارزش‎مند زبان‎های عربی و فارسی، غنی شده است. نویسندگان عثمانی، از گذشته از واژگان این دو زبان، بهره جسته‎اند. به طوری که بدون گزافه گویی، می‎توان گفت که سه چهارم زبان عثمانی‎ کنونی، از دو زبان نامبرده تشکیل شده است. از این رو، فرهنگی که بتواند مورد بهره‎برداری «قدیمی‎تر»ها و «جدید»‎ترها قرار گیرد، باید بخش‎های زیر را در بر گیرد:
1ـ همۀ واژه‎های ترکی اصیل
2ـ اصطلاحات محدود خارجی که به صورت ترکی درآمده و در گفتگوی‎های روز‎مره، از آن بهره‎گیری می‎شود.
3ـ همۀ واژه‎های عربی و فارسی که به دلیل غنای زبان‎ آن‎ها، نویسندگان آن‎ها را در زبان خود
]عثمانی[ وارد کرده، و از آن استفاده می‎شود.
به این موارد، باید فعل‎های ابتدایی و واژه‎های رایج فارسی را، اضافه کنیم و ...
اینک تعدادی از واژه‎های فارسی که از فرهنگ مورد اشاره برگرفته شده، با شرحی کوتاه در مورد معنای آن‎ها را مطالعه فرمایید:

رنک  :  بزکوهی
سخن‎گذار  : حاضر جواب
خجست  : نام آوایی در موسیقی
خجیر :  لذیذ
رزوان  :  باغ انگور (و واژۀ رضوان در عربی به معنای بهشت، نیز از این واژه گرفته شده است)
رزه  : طناب چادر
آب گذر:  کانال
آب کار : سقا
آب دست :  وضو
پیلو چوب :  مسواک
ابزاردان :  جعبۀ عطر و ادویه
آبک : جیوه
پرندوش : پریشب
پرواسیدن : لمس کردن
پرواش : انکار
خانه پرو  سایه‎پرور : خانه‏زاد
بر و فرود :در بالا و پایین، سوار شدن و پیاده شدن
بروشک :  گرد (پودر)
برهیخته :  فرهیخته
برهیختن :  دانش آموختن
پرهون :   دایره‎ای که وسیلۀ پرگار کشیده شده باشد، دایره خورشید، دایره
پری‎دار : شعبده باز
پریر:  دیروز
پریرسال : پارسال
تارچوبه:  مارچوبه
تارم  : یک اشکوب از خانه و داربست
تاره :  نوعی کلبۀ چوبی، تار موسیقی، نخ پنبه‎ای
دو کارد : قیچی بزرگ خیاطی، قیچی برای چیدن پشم گوسفند (این واژه در زبان فارسی امروزی برای قیچی ویژۀ چیدن پشم گوسفند، کاربرد دارد.)
جامکی :  قواره پارچه 
...
...
    ... »

و ده ها هزار واژگان دیگر

نوشتن دیدگاه


تصویر امنیتی
تصویر امنیتی جدید

در همین زمینه