شب « مظاهر مصفا» برگزار شد
برگرفته از تارنمای مجله بخارا
صد و چهاردهمین شب از شبهای مجله بخارا به بزرگداشت دکتر مظاهر مصفا اختصاص داشت که غروب چهارشنبه ۱۶ اسفند ۱۳۹۱ با همکاری مؤسسه فرهنگی هنری ملت، بنیاد موقوفات دکتر محمود افشار، مرکز دایرهالمعارف بزرگ اسلامی و گنجینه پژوهشی ایرج افشار در محل ساختمان کانون زبان پارسی برگزار شد.
در ابتدا علی دهباشی از طرف برگزارکنندگان این مراسم از حضور دکتر مظاهر مصفا ، سخنرانان و اساتید دانشگاه و دوستداران دکتر مصفا تشکر کرد
پس از آن دکتر مهدی محقق به عنوان اولین سخنران از دکتر مصفا و برگزاری مجالس بزرگداشت سخن گفت:
«به نام خداوند گردون سپهر فروزنده ماه و ناهید و مهر
تقریباً نزدیک پنجاه سال است که با دکتر مظاهر مصفا دوست هستم، با هم همکار بودیم و همچنین در محضر مرحوم امیری فیروزکوهی، پدر بزرگوار سرکار خانم امیربانوی کریمی بودیم. وقتی فهمیدکه این مجلس برگزار میشود، با آنکه حال مساعدی نداشتم و در آستانۀ سفر بودم، دیدم دریغ است که در این مجلس حاضر نشوم.
بزرگداشت علم باعث افزونی و افزایش علم میشود. اگر ما در قرون اولیه پیشرفتی در علم و دانش داشتیم به این علت بود که علم محترم بود و از زمانی که بیتوجهی به اهل علم آغاز شد، علم هم رو به افول و تباهی نهاد. در طی تاریخ میبینیم بزرگان همیشه احترام اهل عم را داشتند و در تاریخ میخوانیم که اسحاق صابی معاصر با سید رضی بود. سید رضی همان کسی بود که ما نهجالبلاغه نداشتیم اگر او نبود. اسحاق صابی هم که از صابئین بود، از مسلمانان شمرده نمیشد. وقتی که اسحاق صابی مرد، سید رضی مرثیهای در رثای او گفت: «میبینی چه کسی را بر روی چوبههای تابوت حمل میکنند؟ میبینی چگونه شمع انجمن خاموش شد؟ قبل از آنکه تو را به خاک بسپرند گمان نمیکردم که خاک بالای کوه قرار گیرد چون که همیشه کوه بالای خاک قرار میگرفت.» به او گفتند تو که اولاد پیغمیر هستی، اولاد نبی ، چرا فرد کافری را مرثیه میگویی؟ گفت من علمش را مرثیه گفتم . با این کیفیت است که میبینیم چه دوران درخشانی بود همان قرون اولیه، قرن سوم و قرن چهارم، به جهت احترامی که به علم داشتند و بعدها که این احترام از بین میرود، میبینیم که تمام دانشمندان در آغاز کتابهای خودشان گله و شکایت دارند از حاسدان و از جملۀ زمان خودشان. از صدرا گرفته تا میرداماد تا مهدی نراقی تا حاج ملاهادی سبزواری. همان طور که قبلاً هم گفتهام ، ۱۳۵۵ بزرگداشتی برای مرحوم استاد همایی گرفتیم، در تالار فردوسی. شاگردان استاد همایی که در دارالفنون شاگردش بودند یا در دانشگاه آمدند به دست بوسی و پابوسی او. این کار اثر عمیقی در دانشگاه گذاشت و بعدها که من فرصت یافتم در انجمن آثار و مفاخر فرهنگی، ما برای ۱۰۶ نفر بزرگداشت گرفتیم و برای هر کدام بزرگداشتنامه، شرح احوال و آثارشان را منتشر کردیم. تحسین میکنم این ابتکار آقای دهباشی و مجله بخارا را که این مجالس را تشکیل میدهند و بعد هم در مجلۀ خودشان منعکس میکنند.
دکتر مصفا از غنایم مملکت ما هستند. تسلطی که به ادب فارسی دارند، تسلطی که به شعر فارسی دارند، در همان زمانی که در دانشکدۀ ادبیات مدیر گروه زبان و ادبیات فارسی بودم ، به همکاران گفتم ما اینجا نشستهایم که شرخ حال شعرا را بازگو کنیم و شعر آنها را معرفی کنیم. ما در میان خودمان دکتر مصفا را داریم که از اینها بالاتر است. ما اینجا نبش قبر میکنیم، باید قدر این مرد فاضل را بدانیم و از محضرش استفاده کنیم. متأسفانه اغلب هر وقت که خدمت دکتر مصفا میرسیدم، میدیدم که گله دارند از همکاران خودشان و از فضای محیط خودشان. از کسانی که حسد میبردند بر این قریحه سرشاری که دکتر مصفا داشت. یادم است در مرثیه مرحوم دهخدا حاضر بودم که آن قصیدۀ میگریزی، سوی حیدر و مصطفی میگریزی را خواندند و همان وقت ما محظوظ شدیم.
همیشه به ایشان که میرسیدم، میدیدم که ناله و شکایت دارند از محیط کار خودشان . علم در صورتی گسترش پیدا میکند که ما بسترگاه علم داشته باشیم. با یکی از دوستان صحبت میکردم که من روزی چهار بار از کنار همان کلاسی که درس میدادم در دانشکده ادبیات عبور میکنم، و یک بار هم به من نگفتند که بیا تجربیات خودت را برای دانشجویان بگو. یک بار هم نشد. مقالات من در بیست کشور چاپ شده . آخریاش هم در تایلند بوده. در قاهره، عراق و سوریه .خب این ارزش را ندارد که بیاییم برای دانشجویان خودمان تجربیات خودمان را بگوییم. دکتر مصفا تجربیات خودش را بگوید. این است که خوشحال هستم که این گونه مجالس برگزار میشود. مجدداً از برپاکنندگان این مراسم و علی دهباشی که دوستان را در اینجا گرد هم جمع میکنند.»
سپس نوبت به دکتر امیربانو کریمی، همسر دکتر مظاهر مصفا رسید. دکتر امیربانو کریمی از زندگی با مظاهر مصفای شاعر سخن گفت، از کسی که شعرهایش را میستود. از فراز و نشیب زندگی چندین سالهاش و دشواریهای زیستن با هنرمند سخن راند.
و سپس دکتر مهدی ماحوزی از استادان زبان و ادبیات فارسی به آشنایی و دوستی با دکتر مصفا پرداخت:
دل تا «مصفا» نگردد کی خسروی چون تواند؟!
تقدیم به محضر استاد همیشه استاد و گوینده توانگر فرجاد دکتر مظاهر مصفا، با آرزوی دوام عمر و عزت به مناسبت بزرگداشت استاد به همت بلند دوست ارجمند علی دهباشی مدیر هنرمند و فرهیختۀ مجلۀ وزین بخارا در بنیاد موقوفۀ شادروان افشار
« من پـرّ کاه و غـم عشـق، هـم سنـگ کـوهگران شـد
در زیر این بار اندوه، ای دل مگر میتوان شد»[۱]
این غم توی، من چو کاهی، در عاشقی این عجب نیست
گر پرّ کاهی در این بزم سوزید و آتش زبان شد
بر جان او سخت لزوم، کاین کیمیا گُم نگردد
کاین دهرکِ کیمیاسوز، کابین سود و زیان شد
امروز اگر مستعین است فرهنگ مظلوم ایران
در رهگذاز تظلّم ، فریاد او مستعان شد
فرهنگ زادی نیابی، کز دل نپوید رهِ او
رسم ستم برنتابد، آن کو سیاوَش نشان شد
شهنامه دانی مر او راست، کامروز محضر نویسد
دانند تا بیوَرَسبی از کاوگی، گر زمان شد
دل تا«مصفا» نگردد، کی خسروی چون تواند؟!
زیبد مر این نام او را، کز پارسایی چنان شد
شعر ترِ « هرگزت هیچ» فرهنگ ایرانِ فرداست
گوهر نگویمش دریاست،کز چشمۀ جان روان شد
« آیا بود» را گر امروز خواننده و دانند، دانند
کاین مرد صد مردایران،چون از غم آتشفشان شد
ناپاک دل برنتابد، تیر جگر دوزِ او را
کان شعر و آن طبع گویا، او را چو تیروکمان شد
نی از علی نی حسین اوی، هرگز نزد دم در این کوی
الا که از خوی حقجوی،مر دیو را خصم جان شد
آزادگی مُلک او شد دادآوری سِلک او شد
دلدادگی مِلک او شد، استاد صاحب قران شد
از نوجوانی مر او را؛ همزاد رندی شناسم
هم پیر نالان،ز رندی آری تواند جوان شد
سیل دمان کی تواند چون شعر طوفانت، پیچد
طومار عمر ستم کیش، کز کافری قلتبان شد
تا مرد راهی ز آهی، جوید ز یزدان پناهی
شعر تو گیرد گواهی، کز فتنه بر آسمان شد
رسم وفا خوش نمودی، راه صفا برگشودی
کِشت فضیلت درودی، گر بار انده گران شد
مدح تو را چون توانم آن سان که خود نیک دانم
پیوند پنجاهه مانم، گر شایدم زی بیان شد »
در بخشی دیگر از این مراسم، فیلمی کوتاه از تصاویر دکتر مظاهر مصفا و روی جلد کتابهایش که توسط سید جواد میرهاشمی تهیه شده بود به نمایش درآمد.
سپس عبدالرحیم جعفری، بنیانگذار انتشارات امیرکبیر که برخی از کتابهای دکتر مصفا را به چاپ رسانده بود از تجربه کار خود با دکتر مصفا حکایت کرد . آقای جعفری که سخنان خود را با قطعهای از سنایی شروع کرد، چنین ادامه داد:
« امروز برای من روز مبارکی است که پس از سالها شانس دوباره به سراغم آمده و چهرۀ زیبا و محبوب یکی از اصیلترین و نجیبترین چهرههای ادبی کشورم را زیارت میکنم. باید از دوست عزیز با همتم، آقای دهباشی ، تشکر کنم که بانی تشکیل این مجلس محترم و ادبی شدهاند و مرا به سعادت دیدار این دوست عزیز و خیلی خیلی قدیم نایل گرداندهاند.
دوستی و آشنایی من با این اسوۀ ادب و فضیلت به سالهای دور دور ، سالهای ۱۳۳۳ و ۳۴، یعنی حدود شصت سال پیش ( یک عمری است) برمیگردد. در آن دوران امیرکبیر من ۵ و ۶ سالی از عمرش میگذشت . در آن زمان که شور و نشاط جونی و آرزوهای بزرگ در سرداشتم و میخواستم سرآمد ناشران کشورم باشم، با سه چهرۀ معروف ادبا ایران آشنا شدم که با هم دوست بودند و من ناشر آثارشان بودم. زندهیاد مهدی سهیلی و حسن سادات ناصری که آتشکدۀ آذر را برای امیر کبیر تصحیح کرده بود و دوست ارجمند فاضل جناب آقای مصفا که از خداوند میخواهم او سالهای سال بماند و ما در زیر سایه پرمحبتش باشیم.
خانوادۀ آقای مصفا در قم زندگی میکرد و ما با خانواده هر از چندگاهی مهمان آنها بویم. ارادت خاصی به خانواده ایشان مخصوصاً پدر بزگوارشان داشتم که اهل تفرش و مردی بلند نظر بود و نسبت به مهمانان خود محبت زیاد نشان میداد. آقای دکتر مصفا چند سال بعد با خانم امیربانو فرزند زندهیاد امیری فیروزکوهی شاعر محبوب ازدواج کرد. چند سال بعد که آقای دکتر مصفا باید دکترای خود را میگرفت، استاد فروزانفر باید آن را تأیید میکرد و دکتر فروزانفر ایراداتی به آن میگرفت، قطعهای در ذم او نوشت و پس از قهر و آشتی میان استاد و شاگرد، سرانجام دانشنامه خود را دریافت کرد.
از جمله کتابهایی که برای خدمت به ادبیات ایران منتشر میکردم ، دیوانهای شعرای نامدار ایران هم بود. تصمیم گرفتم که تذکره مجمعالفصحای رضاقلی خان هدایت را با ویرایش و فهرست اعلام تصحیح و تنقیح و منتشر نمایم. برای این کار از دوست عزیزم آقای دکتر مصفا تقاضا کردم که این کار بزرگ ادبی را انجام دهد. و ایشان با وسواسی که داشتند قبول کردند و بسیار زحمت کشیدند و با سختگیریها و وسواس زیاده از حد ـ سه بار غلط گیری چاپ اول آن پس از چهار سال منتشر شد. آن موقع هم کتابها با حروفچینی دستی چاپ میشد و تمام سه هزار عنوانی که امیرکبیر منتشر کرد با حروف چینی دستی بود و بعد کامپیوتر پیدا شد و کار را برای ناشران راحت کرد. چاپ دورۀ شش جلدی مجمعافصحا بالغ بر ۵۱۰۰ صفحه بود که بیش از دوازده سال طول کشید.»
عبدالرحیم جعفری در بخشی دیگر از سخنانش به قطع شعری اشاره کرد که دکتر مصفا در رثای استاد محمد معین سروده بود :
گریند به سوگ تو همه عارف و عامی پخته ز سر پختگی و خام به خامی
عارف ز غم تو ، که تویی پختۀ عرفان عامی ز غم خامی و خام از غم عامی
گریان شد از قصۀ تو دیدۀ سعدی بر سر زند از غصۀ تو دست نظامی
خاقانی طرفۀ سخن از درد تو گوید خون میرود از رنج تو از دیدۀ جامی
و سپس افزود : آقای دکتر مصفا همان طور که عرض کردم کلیات دیوان سنایی غزنوی و نظیری نیشابوری را با پانوشتها و یادداشتهای معتبر و زحمات و کوشش بسیار برای امیرکبیر تصحیح و تنقیح کرد و در در هر صورت همکاری با او یکی از افتخارات امیرکبیر من بوده است.
در پایان ازخداوند متعال خواستارم که مظاهر مصفا را پیوسته سلامت بدارد و سایۀ بلند او بر سر من و خانواده و اهل ادب پیوسته برقرار و پاینده باد. »
دکتر محمد سرور مولایی از دیگر سخنران این بزرگداشت بود که به ذکر وجوهی دیگر از شخصیت دکتر مصفا پرداخت:
ازانجا که این محفل به همت برگزار کنندگان محترم برای بزرگداشت مقام علمی ویک عمر خدمات اموزشی وپژوهشی یکی از نامبرداران زبان و ادبیات فارسی یعنی حضرت استاد دکتر مظاهر مصفا برگزار شده است با سپاسگزاری از فرصتی که به این ارادتمند داده شده است به ذکر چند نکته از جوانب دیگر شخصیت استاد می پردازم.
جان پرور است قصه ی ارباب معرفت رمزی ازو بپرس و حدیثی بیا بگو
استاد ارجمند وبزرگوار حضرت اقای دکتر مصفا این بیت های شهید بلخی:
مرا به جان تو سوگند وصعب سوکندی که هرگز از تو نگردم نه بشنوم پندی
دهند پندم و من هیچ پند نپذیرم که پند سود ندارد به جای سوگندی
وبحث ونظری که حضرت عالی در جلسه دفاع دکتری این ارادتمند (خردادماه۱۳۵۵) درباره ان اشعار انجام دادید سراغاز شناخت دگرگونه از ان استاد برای این شاگرد بود.از همان جلسه یادگار ماندگار ودرس و سرمشق دیگری نیز دارم که همیشه با اینجانب بوده و خواهد بود وان اینکه در پایان خطابه دفاعیه در محضر حضرتعالی و دو استاد فقید وبرگوارم زنده یادان استاد دکتر ذبیح الله صفا و استاد دکتر سید جعفر شهیدی پیمان وعهد بستم که اچه را از محضر شما پیران وراهنمایان از میراث گران بهای زبان وادبیات فارسی اموخته ام با مهر وعشق پاسداری کنم از بذل همه گونه تلاش وکوشش دریغ نورزم.
در هنگام برزبان اوردن این سخنان دیدم کهحالتی به شما دست داده واشک از دیدگان مبرک تان سرازیر شده و شانه هایتان به لرزه افتاده است. به یاد دارم که تغییر حال شما در حاضان مجلس نیز اثر گذاشت.چون دور سخن گفتن به شما رسید سر ان تغییر حالرا دراین تنثیل کوتاه که سر شار از رمز و اشارت است بیان فرمودید:
مگر می رفت استاد مهینه خری در پیش بارش ابگینه
یکی گفتش که بس اهست کاری بدین اهستگی بر خر چه داری
بگفتا هیچ دل پر پیچ دارم اگر این خر بیفتد هیچ دارم
استاد بزرگوار وارجمند همانگونه که خواجه شیراز فرموده است:تلقین ودرس اهل نظر یک اشارت است انتغییر حال واین تمثیل پر رمز وراز تاثیری شگرف دراین اردتمند برجای گذاشت چندانکه به یمن همت ونظر تان رابطه استادی وشاگردی به پیوند مرادی ومریدی بدل گشت و:
چل سال بیش رفت که من لاف می زنم کز بندگان پیر مغان کمترین منم
هرگز به عاطفت پیر می فروش ساغر تهی نشد ز می صاف روشنم
اری دراین چهل واند سال خوشه چین خرمن دانش وذوق ونقد ونظر ونکته اموزی های تان بوده ام. افزون براین ها در وجود نازنین تانصفات دیگری هست که درمید وار زیستن با شما رخ می نماید وکشف می شود ه ازادگی ورادی فطری ومناعت وعلو طبع وافتادگی هماه با سلوک درویشانه تان ازان شمار است.فضایلی که در زمانه ی ما کمتر یافت می شود.
عرایضم را با ذکر دقیقه بسیارپر اهمیت دیگر که جلوه ان را بیشتر در راه وروش استاد مصفا دیده ام به پایان می برم.خم انانکه افتخار شاگردی استاد را داشته اند و هم کسانی که از مساعدت بخت امکان مجالست مصاحبت وموانست با استاد برای شان میسرشده است به درستی دریافته اند که استاد مصفا به هنگام یاد وذکر استادان درگذشته و زنده ی ادبیات فارسی با نعوت والقاب وادعیه ی مناسب که نشانه تعظیم وحرمت وبزرگد انان نزد استاد است یاد می کنند.این شیوه ی مردانه ی مرضیه با تاسف دیریست که از یاد ها رفته است وعلی الخصوص در میان بیشتر نورسیدگان جایی ندارد.
یکی از اشکار ترین نمونه های این شیوه مرضیه استاد مصفارادرفهرست بعضی از ماخذ های دیباچه ی دیوان حکیم نزاری قهستانی در صفحات ۴۴۹تا۴۵۱ می توان دید. بدون تردید جمع وتدوین ومقابله وتصحیح وتحشیه وتعلیق و دیباچه ان کتاب از نمونه های بی مانند این گونه تحقیقات ونشانه احاطه کم نظیر استاد مصفا به شمار می رود.دامش واحطه ادبی ونقد ونظر و نکته سنجی های دران کتاب مانند دگر کار های ماندگارشان اعجاب انگیز است اما اجازه بفرمایید بگویم ان یادکرد وتعظیم تکریم هامهر افرین احترام بر انگیز وادب وفرهنگ خیز است والبته تفاوت میان انها ناگفته پیداست.خوشا شما که این همه در شما جمع است.
دیر زیاد ان بزرگوار خداوند جان گرامی به جانش اندر پیوند
دایم بر جان او بلرزمازیراک مادر ازادگان کم ارد فرزند
دست مبارکتان را می بوسم. »
سپس نوبت به دکتر مهدی نوریان، استاد زبان و ادبیات فارسی دانشگاه اصفهان رسید که از صمیمتهای مظاهر مصفا سخن گفت:
« بهترین کاری که از من در برابر استاد برمیآید سکوت کردن است. یک دنیا لطف و سپاس و محبت و علم و هنر شاعری و جوانمردی و آزادی و شهامت و آن چه صفت نیک که میشود ذکر کرد در ایشان هست و ما باید از مجله بخارا و دیگر همراهان این بزرگداشت سپاسگزار باشیم که بانی این مجلس شدند و ما که در اصفهان هستیم واقعاً از چنین جلساتی محرومیم و احساس غبن میکنیم که نمیتوانیم در این بزرگداشتها شرکت کنیم که یکی از آنها نیز همین اواخر به استاد گرانقدر،دکتر مهدی محقق، اختصاص داشت.
امروز یکی از بهترین روزهای من و فراموشنشدنیترین این روزهاست. به اینجا که آمدم یاد مرحوم دکتر شهیدی و استاد بزرگوار ایرج افشار به خاطرم آمد و همینطور پدر بزرگوار ایشان، دکتر محمود افشار. یادشان گرامی باد.
ارادت من به استاد مصفا مربوط به امروز و دیروز نیست. زمان ذکر نمیکنم فقط از زبان خود ایشان مدد میگیرم و عرض میکنم:
حساب سال و ماهم نیست اما گرفتار توأم تا یادم آید »
دکتر نوریان در بخشی دیگر از سخنان خود به حضور در کلاسهای دکتر مصفا اشاره کرد: « از نخستین کسانی بودم که وقتی استاد مصفا از دانشگاه شیراز منتقل شدند به دانشگاه تهران، من رفتم سر کلاس ایشان و از محضر ایشان با نهایت اشتیاق استفاده کردم که در آن زمان سعدی تدریس میکردند و کلاس ایشان باعث عشق همیشگی من به شیخ اجل شد و همچنان ادامه دارد و من آن را مدیون استاد هستم.» دکتر نوریان از شعر « هیچ» استاد مصفا یاد کرد « این شعر را پروفسور صلاحالصاوی ( سخنسنج مصری) نقد و بررسی کرده و ای کاش بتوان این کتاب را به فارسی ترجمه کرد که نقدی واقعاً شگفتانگیز است و جایش در ادبیات فارسی ایران خالی است».
پس از آن متن پیام دکتر احمدی مهدوی دامغانی توسط دکتر علی محمد سجادی برای حاضران قرائت شد:
بسمالله الرّحمن الرّحیم
سلام به حضرت دکتر مصفای عزیز دانشمند و سلام به همۀ حضرات بزرگواری که برای اجلال و تکریم حضرت استاد دکتر مصفا دامت افاضاته که بیهیچ مبالغه امروزه وجود محترمش از ارکانِ استوار شعر و از امیران توانای نثر فارسی است، شرف حضور خود را بدین محفل محترم بخشیدهاند.
نعمت ارادت و دوستی و مودت این بنده به حضرت دکتر مصفا که از دوران تحصیل در دانشکدۀ ادبیات نصیبم شد، پس از وصلت میمون و مبارکی که حضرت علیه سیده دکتر امیر بانو امیری را به همسری حضرت دکتر مصفا ادامه اله تعالی سعادتهما درآورد و به لطف الهی چنین قِرانِ سَعدَینی صورت گرفت به برکت توجه و تفقدِ مستمری که مرحوم مغفور حضرت سیدالشعراء استاد اجل امیری فیروزکوهی حش رَحالله تعالی مع اجدادهِ الطاهرین، که هم چنانکه مکرر گفته و نوشتهام به مقتضای : « دَاَبُ عَملک» یکی از آباء معنوی این ناچیزند، همواره فزونی یافته است. در این غربت غربیهای که تقدیر الهی آن را برای حقیر مقدّر فرموده است، وَالِلِهِ حَمد ، از خوشترین خاطرات و بهترین دلگرمیهای این مهجور است، همین دو ماه پیش بود که چون سعادت صحبت تلفنی با معظمله برای مخلص به دست آمد پس از لحظهای هر دوی ما ، نمیدانم با اشک شوق از مکالمت یا اشک اندوه از مُفارقت سخت گریستیم.
مقام والای ادبی حضرت استاد دکتر مصفا و حیثیت فاخر و عظیمی که به سائقۀ طبع لطیف و ذوق ظریف و قوه توانای بلامعارض شاعری ایشان در سخنسرایی در انواع شعر از قصیده و غزل و مثنوی نصیب ایشان شده است و شیوایی سبک تحریر معظمله و آثار بسیار سودمندی که در تصحیح و تحقیق کتابهای بسیار مهم به همت ایشان تجدید حیات یافته است و امروز مرجع و مستند اهل تحقیق است معظمله را از هر تعریف و توصیف بینیاز میسازد که آنچه خوبان همه دارند ایشان به تنهایی دارند.دوام نعمت وجود محترم حضرت دکتر مصفا و بقای عمر و عزت و استمرار افاضات ایشان را از درگاه باریتعالی مسألت میکند و از دور صورت نازنین ایشان دوست شریف سیده علیه دکتر امیر بانو و صورت ماه علی جان و گلی جان و اسعمیل جان را با کمال اشتیاق میبوسم.
دعاگوی صمیمی و مخلص قدیمی ـ احمد مهدوی دامغانی
۱۴/۱۲/۹۱ / فیلادلفیا
در ادامه این مراسم، محمد خلیلی و وحید عیدگاه ، دو تن از شاعران جوان، اشعاری را که برای دکتر مصفا سروده بودند خواندند.
و پس از آن تقی سعیدی، از شاگردان تاج اصفهانی که از اصفهان برای حضور در این بزرگداشت آمده بود، قطعاتی را با سه تار نواخت و خواند.
سرانجام دکتر مظاهر مصفا نخست از سخنرانان که خود را شایسته آن همه لطف آنها نمیدید تشکر کرد و سپس یکی از اشعار بلند خود را برای حاضران خواند که بخشهایی از آن را با هم مرور میکنیم:
ای سیلی روزگار خورده زیر پای زمان فشرده
افتان خیزان به بردباری بار غم روزگار برده
با حادثهها نبرد کرده از حادثهها شکست خورده
رفته از دست اندک اندک از پا افتاده خرده خرده
چندان در زیر بار اندوه مانده تا خسته کرده گُرده
نه مانده تمام نه نمانده نه مرده تمام نه نمرده
….
ای بود و نمود خود نموده نه بوده تمام نه نبوده
عمری با درد چشم در چشم مانده مژگان به هم فسوده
خون دل خورده کاسه کاسه در دل غم کرده توده توده
در بر روی امید بسته ره بر درد و بلا گشوده
نه خوش بوده نه آرمیده نه هیچ آسوده نه غنوده
….
ای با گردون فکنده پنجه سرپنجه خویش کرده رنجه
گردد رنجه بلی به سختی با گردون هر که کرد پنجه
درتاب و شکنج روزگاران مانده بیتاب و در شکنجه
غمهایت آمده ز عمّان شادیهایت شده به طنجه
ای با خویشان غریب مانده از خویشی بینصیب مانده
عمری در آتش محبت دور از روی حبیب مانده
در بدنامی نبوده گمنام در خوشنامی غریب مانده
مرد دردی شده دواسوز کز درمانش طبیب مانده
بیدرد نه روز بوده نه شب تفته بسیار از آتش تب
…. یک چندی نام نیست کردی چندی با نام زیست کردی
رفتی از ده به بیست آنگاه ده سال افزون به بیست کردی
در حال و هوای عشق و مستی این جمله تمام نیست کردی
بسیار بلای عشق دیدی از عشق چه محنتی کشیدی
بر عمر ملالها فزودی کم کردی و سالها فزودی
عزم خاک زوال کردی بر آب زوالها فزودی
از روی گذشتهها گذشتی آینده به حالها فزودی
با هیچ حساب باز کردی تا این همه سوز و ساز کردی
…..
در پایان هدایایی توسط دکتر مسعود غلامپور، مدیر مؤسسه فرهنگی هنری ملت به دکتر مصفا و سخنرانان اهدا شد و قلم فردوسی نیز از طرف یوروپن به دکتر مظاهر مصفا تعلق گرفت.
{jcomments on}